هر شب من یک تصمیم می گیرم که من فردا تو را فراموش می کنم
اما صبحگاهان که از خواب بیدار می شوم این تصمیم را فراموش میکنم
شب تمام شمع ها را خاموش میکنم
این دل کافی است برای سوختن در یاد شما
اگر دیدی جوانی در جنگل با دل پر از اندوه بر درختی تکیه کرده
بدان او عاشق است و سالها گری کرده
زندگی مثل رود بودن راهی دریا شدن
ای کاش میشد که دو دل در سینه بود
اگر یکی می شکست در زندگی کردن هیچ مشکلی نبود
|