نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





اگه یه نفر ازت پرسید چقدر دوسم داری ؟

بگو اندازه که هستی
اگه پرسید تا کی دوستم داری ؟
بگو تا وقتی هستی

اگه پرسید چقدر بهم اطمینان داری ؟
بگو همون قد که خودت بهم اطمینان میدی

تا بدونه تا زمانی با ارزشه
که به ارزشهات احترام میذاره


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 20:21 | |







sadegh ali husseini


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 22:42 | |







sadegh ali husseini


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 22:42 | |







<p><font size="4" color="red" face="arial black"><marquee>SADEGH ALI </marquee></font></p><p><p><font size="4" color="red" face="arial black"><marquee>HUSSEINI</marquee></font></p></p>


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 18:47 | |







قلب تنها

هر شب من یک تصمیم می گیرم که من فردا تو را فراموش می کنم

 

اما صبحگاهان که از خواب بیدار می شوم این تصمیم را فراموش میکنم

شب تمام شمع ها را خاموش میکنم

این دل کافی است برای سوختن در یاد شما

اگر دیدی جوانی در جنگل با دل پر از اندوه بر درختی تکیه کرده

بدان او عاشق است و سالها گری کرده

زندگی مثل رود بودن راهی دریا شدن

ای کاش میشد که دو دل در سینه بود

اگر یکی می شکست در زندگی کردن هیچ مشکلی نبود

heart is wrpng.jpg

 


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 6:1 | |







دوست دارم بصورت قشنگ


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 6:0 | |







گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

 

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست   گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد سر جاده عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

و اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 5:59 | |







یادمان باشد که عشق متعلق

به لحظه هاست امانفرین

متعلق به عمر


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 5:58 | |







راه انتظار گاه دور است. خیلی دور دورتر از ستارگانی که در شبهای عمیق تابستان می درخشند

 تا عمق آب های بی کران

 من این راه را می پیمایم.  و ان چه انتظارش را می کشم شاید برسم

 


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 5:57 | |







کامل بودن برای عشق لازم نیست ولی صادق بودن لازمه

 

عشق با وجود محبت سرمایه انسانهای صادق است


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 5:56 | |







چشم انتظار آن بهارم

که با تقویم از راه نمی آید

و با تقویم راه نمی آید

 

چشم انتظار آن بهارم

که با ....

           آه نمی آید !

 

 

"مژگان عباسلو"

-----------



از پَسِ این همه برف

که در دلم بارید

بوی تو می آید

گل کاشتی بهار !

 

"شهاب مقربین"

---------------

گر نمی آمد بهار

                باد وحشی، گل نمی افشاند

                                           بر گیسوی یار

گر نمی آمد بهار

              کینه هامان سخت، قلب هامان درد

              دست هامان دور می شد

                                          از هم و از یک دگر

گر نمی آمد بهار

             شاخه ها از بارش برف زمستان

                                         می شکستند بی ثمر

گر نمی آمد بهار

            بال پرواز پرستوی مهاجر

                                         حبس می شد در سفر

گر نمی آمد بهار

            انتظاری تلخ ... برگ های زرد ...

                       کومه های سرد... کوچه ها بی رهگذر

گر نمی آمد بهار

            همچنان پای مسافر خسته

                                             می ماند از گذر

گر نمی آمد بهار

           من و تو یادی

                           به عشق آشنایی ها، نمی کردیم نظر

گر نمی آمد بهار

          خاطرات رفته را،

                               عاشق نمی گفت با سحر

گر نمی آمد بهار

           اسب ها شیهه زنان

                                      بچه ها خنده کنان

           رقص گندم را نمی دیدی

                                      به صحرا همچو زر

گر نمی آمد بهار

           باد وحشی،

                           گل نمی افشاند

                                                بر گیسوی یار


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 5:41 | |







**اس ام اس عاشقانه**

ديگري جز تو مرا اين همه آزار نکرد / آنچه کردي تو به من هيچ ستم کار نکرد . . .
**اس ام اس عاشقانه** 
لعنت به همه ي قانون هاي دنيا که در آن شکستن دل پيگرد قانوني ندارد . . .

 
**اس ام اس عاشقانه**
تا ديروز ، هرچه مي نوشتم عاشقانه بود

از امروز ، هرچه بنويسم صادقانه است

عاشقانه دوستت دارم  . . .
**اس ام اس عاشقانه** 
يه رابطه از اونجايي خراب ميشه که

تو ناراحتش کني و يکي ديگه آرومش  . . .


 

**اس ام اس عاشقانه**

سرد بودنم را بگذار به حساب گرم بودنت با ديگران . . .


 
**اس ام اس عاشقانه**بهانه ميتراشي و مرا عذاب ميدهي / به روح بي قرار من تو اضطراب ميدهي

دلم پر از گلايه ها ، تنم اسير درد و خون / ولي تو قهر با دلم براي لحظه ي مکن . . .

**اس ام اس عاشقانه**

به همون اندازه که ماهى دوست نداره برسه به خشکى دوست دارم . . .

 

**اس ام اس عاشقانه**

کاش نامت را با خط بريل مينوشتند

صدا کردنت کافي نيست ، شکوه اسم تو را بايد لمس کرد !
 

**اس ام اس عاشقانه**

سفري به دور دنياست ، وقتي دستانم تا انتها ، رويت را نوازش مي کنند . . .
 

**اس ام اس عاشقانه**

دلي دارم ز جنس سنگ و شيشه / چنان مهرت به جانم کرده ريشه

که در شش گوشه ي قلبم نوشته / عزيزم ، دوستت دارم هميشه . . .
 

**اس ام اس عاشقانه**

دلم چندين سال است روزه ي عشق گرفته است ! اذان افطارش را تو بگو
 

**اس ام اس عاشقانه**

 
در نگاهت چيزيست که نميدانم چيست ؟

مثل آرامش بعد از يک غم ، مثل پيدا شدن يک لبخند

مثل بوي نم بعد از باران ، در نگاهت چيزيست که نميدانم چيست ؟

من به آن محتاجم !
 

**اس ام اس عاشقانه**

دل آرام را بي تاب ميکني ، دل بي تاب را آرام

آخرش نگفتي:

تو ، دردي يا درمان ؟
 

**اس ام اس عاشقانه**

اگر دو نفر لبه پرتگاهي باشند کدومشون رو نجات ميدي !؟

اوني که خيلي دوستش داري ؟

يا اوني که خيلي دوست داره ؟
 

 


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 2:46 | |







. یه داستان عشق دختر

خلاصه من اهمیت ندادم و رفتم پیش خونوادم نشستم

موقع رفتم به خونه با موتور تریل انداخت دنبال ماشینمون

و دنبالمون تا خونمون اومد که ادرس رو یاد بگیره

از اون به بعد هروقت بیرون میرفتیم میدیدمش که تو کوچمون میچرخه

تا اینکه یه روز مامانش تماس گرفت که میخوان بیان خاستگاری ...

من سوم راهنمایی بودم و این سومین خاستگار بود

من تک دختر بودمو مامانم عجله ی زیادی واسه ازدواج من داشت

بهروز از خونواده ی پولداری بود برا همین مامانم قبول کرد

ولی بابام همچنان میگفت من بچه ام

خب واقعا هم بچه بودم

ولی من عاشق بهروز شده بودم خیلی منو دوس داشت

دیگه هرشب با خونواده ها میرفتیم میگشتیم

خیلی خوب بود تا اینکه بحث رسمی کردن نامزدی اومد وسط

و پدرم گفت چون بهروز خونه و کار و ماشین داره

پس فقط میمونه سربازی...

قرار شد بهروز بره سربازی و مرخصی اول که گرفت

ما نامزدیمونو رسمی کنیم

طول این دوماه بهروز همش تماس میگرفت

بعد از دوران آموزشی بهروز افتاد تهران

دلتنگش بودم اما راهی نبود باید میرفت

خب صبرکردم و منتظر بودم که برگرده اما تماس هاش کم شد

و منم بخاطر پدرم نمیتونستم تماس بگیرم.

دوماه گذشت و خبری از بهروز نشد!

برای همین سراغشو از دختر خالش گرفتم

مادر و پدرشم جواب درستی بهم نمیدادن

دختر خالش گفت بهروز عاشق یه دختر تهرانی شده و قراره ازدواج کنه

دنیا رو سرم خراب شد...!!! آرزو هام همه نابود شد

باهاش تماس میگرفتم و گریه میکردم اونم بهم بد و بیراه میگفت

تااینکه خودکشی کردم خبربه گوشش رسید و به من گفت بیا ببینمت

وقتی رفتم با زنش اومده بود و باز افسردگی من شدت گرفت

میدیدمش بیهوش میشدم و این دست خودم نبود

درسم اُفت کرده بود داغون بودم

همش باهاش تماس میگرفتم و اونم فحش میداد

تا اینکه نفرینش کردم و...

یه هفته نشد گفتن تصادف کرده و تو بیمارستانه

من نبخشیدمش... پیغام فرستاد منو حلال کن .

ولی حاضر نشدم ببخشمش

بعد از چند وقت خبر رسید که خانمش مشکل داشته . . .

باهام تماس میگرفت که میخوام طلاقش بدم بیام خاستگاری تو

اما این بار نوبت فحش دادن من بود .

هنوزم که هنوزه حاضر نشدم ببخشمش

شاید تقاص کارایی که در حقم کرده بود رو پس داده... شايد!!!

 


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 2:42 | |







اولش شبا تا صداتو نشنوه خوابش نمیبره
.
اما بعدش حتی یادش میره بهت شب بخیر بگه....
.
اولش واسه دیدنت روز شماری میکنه
.
اما بعدش دیگه نه وقت داره نه حوصله...
.
میگذره...
.
روزای خوب و بدتون با هم میگذره
.
به جایی میرسه که میمونه تو دو راهی...
.
دوباره دلش میلرزه اما ایندفعه نه واسه تو... .
نمیدونه پای حرفایی که به تو زده وایسه یا به حرف دلش گوش بده...
.
به هر حال تنهات میزاره میره
.
ولی مطمئن باش یه روزی وقتی تو بغل اون غریبه خوابیده، یاد تو میوفته
.
وقتی دستاشو گرفته یاد دستای تو میوفته....
.
وقتی دلگیره، ناراحته، یاده دلداری تو میوفته
.
مطمئن باش تو رو هیچوقت فراموش نمیکنه
.
چون هیچکس نمیتونه مثل تو دوستش داشته باشه
.
هیچکس تکرار تو نیست...
.
هیچ کس...

 


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 2:38 | |







گاهی حتی سالها حرف زدن کافی نیست

با بعضی ها باید به سکوت رسید . . .

به یک لبخند ،

به یک نگاه رهایشان کرده ،

و با اطمینان به دست طبیعت سپردشان ، . .

طبیعتی که در آن هر حضوری سایه ای ،

هر صدایی پژواکی ،

هر زهری پادزهری ،

و هر عملی عکس العملی دارد ،

باید گذشت ، رها کرد ، آرام بود . . .

و ایمان داشت که زندگی در دنیا بی حساب نیست . . .

 


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 20:32 | |







عشق لبخند نگاه چشمانت کاش


[+] نوشته شده توسط صادق علی حسینی در 19:47 | |



صفحه قبل 1 صفحه بعد